فیل و فنجان به قلم رویا یزدانپور
پارت هفتم :
و با حالتی بسیار جدی کولهاش را از گوشهای برداشت و روی دوشش انداخت و جلوتر از دختران دیگر به راه افتاد و از ساختمان خارج شد. با نگاهم او و گروه دوستانش را بدرقه کردم. هنوز هم خنده در ته گلویم بود که گاه با لرزش شانههایم آنرا بروز میدادم. به جای خ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ف
00کاش رمان از زبان رویا هم بود